مرسا دختر با نمک و شیطون ما
مرسا جونم 28 تیر ماه -ماه تولد بابا مجید- ساعت یکربع ب هشت شب بدنیا اومد دو روز مونده ب ماه رمضان! من تا شش صبح فردا بیهوش بودم ده روز اول خونه خودم موندم با مامان و خواهرم و گاهی مامان همسرم بعد 2 ماه!!!!! رفتیم خونه بابا اینا مرسا خیلی بیتاب بود چند باری نیمه شب دکتر بردیمش شبا گریه میکرد و شیر نمی خورد دو ماهگیش بدترین اتفاق زندگی ما رخ داد نزدیک عروسی پسرعموم بود ب مرسا شیرخشک دادیم تا سیر بشه ولی متاسفانه حساسیت داشت و گوشاش و زیر گردنش بشدت باد کرد و متورم شد تو بیمارستان ی شب بستری شد شبی ک هیچ دوس ندارم ازش حرفی بزنم فقط بالاسرش تا صبح گریه کردم مجید...
نویسنده :
مامانی مریم
14:52