فندوووووووووووقفندوووووووووووق، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

فندوووووووق

مرسا دختر با نمک و شیطون ما

1393/6/25 14:52
نویسنده : مامانی مریم
842 بازدید
اشتراک گذاری

مرسا جونم 28 تیر ماه -ماه تولد بابا مجید- ساعت یکربع ب هشت شب بدنیا اومد

دو روز مونده ب ماه رمضان!

من تا شش صبح فردا بیهوش بودم

ده روز اول خونه خودم موندم با مامان و خواهرم و گاهی مامان همسرم

بعد 2 ماه!!!!! رفتیم خونه بابا اینا

مرسا خیلی بیتاب بود چند باری نیمه شب دکتر بردیمش

شبا گریه میکرد و شیر نمی خورد

دو ماهگیش بدترین اتفاق زندگی ما رخ داد

نزدیک عروسی پسرعموم بود ب مرسا شیرخشک دادیم تا سیر بشه ولی متاسفانه حساسیت داشت و گوشاش و زیر گردنش بشدت باد کرد و متورم شد

تو بیمارستان ی شب بستری شد شبی ک هیچ دوس ندارم ازش حرفی بزنم فقط بالاسرش تا صبح گریه کردم مجیدمم نبود و صبح رسید...

خدا به هیچ مادری این روز رو نشون نده - آمین

خلاصه مرسای ما کم کم ب محیط اطراف خو گرفت و آروم شد

دخترم زود چهاردست و پا رفت

زود دندون درآورد

زود راه رفت

فقط دیر دیر حرف زد

البته الان ماشالله انقده حرف میزنه ک کلافه میشیم!!!!!!!!!!

شهریور 92 کچلش کردیم - من و بابا-

 

 

تولد یک و دوسالگیشو تو ماه رمضون گرفتیم و افطاری دادیم

کلی ازش عکس و فیلم دارم خییییییییییییییییییییییییییییییییییلیییییییییییییییییییی!

خیلی بابایی یه

خیلی مهربونه

کمی تخس و ی دنده اس

همه رو دوس داره و اگه کسی رو دعوا کنیم یا الکی بزنیم گریه میکنه

زیاد اهل بازی با عروسک و اسباب بازی نیست بجاش میره با قابلمه آشپزخونه بازی میکنه!

 

عاشق هل و هوله اس

عاشق دونه اس (چهار مغز آجیل)!

خیلی بدغذاس و غذاشو ب تنهایی و در حالی که باید سرشو گرم کنم میخوره اونم خیلی کم و چند نوع غذا!

عاشق حموم و آب بازی یه

خیلی دریا رو دوس داره

تو مسافرتها با باباش خیلی خوش میگذرونه!

گاهی زیادی وروجکه!

و انرژی زیادی از من میگیره

با کوچیکترین آهنگی میرقصه

ب دایش دایی میگه و ب خاله آدایی!!!!!!!!!!!!!!!!!

قیافه اش کپی باباشه بدون کوچکترین تفاوتی!

و ...

میام دوباره قووووووووووووووووووول میدم

تا بعد!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)