یه روز خوب جمعه
وقتی پنجشنبه بابا مجید قرار استخر رو با دوستاش OK کرد ، منم رفتم خونه مامان جون هاجر
البته قبلش یه شهریار گردی 3 ساعته با خاله داشتیم
مامان جون یه ست لباس مارک chico واست گرفته نارنجی شماره 1 با 3 تا لاک پشت روش
خیلی خیلی خومشل و ناز و کوچولو بود ... الهی قربون قد و بالات برم
شبم که تولد دایی جون مهدی بود و ما رفتیم اونجا و کیک خوردیم
12:30 بابا مجید اومد و رفتیم خونه و تا بخوابیم 2:30 شد
صبح جمعه که چشمم رو باز کردم باورم نمی شد ساعت 11:30 بود !!! خلاصه تا بابا مجید تنبل(!) بیدار شه و بره نون بربری بگیره و صبحونه بخوریم ظهر شد و بعدش ناهار رفتیم بیرون و من رفتم آرایشگاه و یه گشتی زدیم کمی خرید کردیم و شب خونه مامان جون برگشتیم واسه تولد نرگس جون دخترخاله شما!
جات خالی که نه فقط حیف ک نمی شد تو جمع بچه ها باشی
ستایش و نرگس و امیر رضا و یاسمن رقصیدن و ما جیغ کشیدیم
بعدشم بابا مجید شیطون شما همه رو برای رقص به زور از جا بلند کرد
خودش،دایی جون مهدی،عمو جون داود،عمو جون عباس و حتی باباجون علی رو
کلی خوش گذشت و بعد هم خاطره گفتیم و حسابی خندیدیم
خیلی روز خوبی بود
خدا رو شکرررررررررررررررررررر