خرابکاری مامان مریم
دیشب بعد از کلی فکر کردن و به مغز نازنین فشار آوردن بلاخره تصمیم گرفتم شام خوراک گوشت و لوبیاسبز بپزم
همه کاراشو کردم و اومدم دراز کشیدم یه 2 ساعتی گذشت و خوب پخته بود که خوابم گرفت!!!
یهویی با یه بوی وحشتناک از خواب پریدم
بعلهههههههههههههههه خوراک سوخته بود!!!!
بابایی که اومد و دید غذا سوخته رفت تن ماهی گرفت و شام میل کردیممممممممممم!!!
خدایاااااااااااااااااااا عجب مامانی!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی