فندوووووووووووقفندوووووووووووق، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

فندوووووووق

خرررررررررررررررررررید

مرسا جونم دخمل ناز و خوشگلم دیروز با بابا و خاله و نرگس جون رفتیم خرید منم ی سارافن و شلوار جین خریدم که باهم عید بپوشیمش!!!  خیلی دوستت دارم مامانی بووووووووووس     ...
20 اسفند 1390

مـــــــــــــــــرســـــــــــــــا

دخمل گلم این روزا ک متوجه شدم شما نازدختری خیلی باریک شدم تو آینده ات و تربیتت فعلا هم رو اسم *** مرسا *** توافق کردیم که می شه "مثل خورشید" امیدوارم این اسم رو دوست داشته باشی گل دخمل نازم   خیلی احساس مسئولیت می کنم در برابر میوه زندگی ام   ...
15 اسفند 1390

ی دختر دارم شاه نداره ...

دیروز رفتم سونوی تعیین جنسیت همه چی یه کوچولوی من ، خدا رو شکر خوب و سالم بود و نی نی من دخمله الهی فدات بشم نازنازی مامان ...   مامان جون فاطمه (مامان بابا) زنگ زد و گفت عروس کوچولو چطوره عمه سمیه - عمه سمیرا و خاله ها مامان جون هاجر همه زنگ زدن نرگسی که از خوشحالی رفته بود برات لباس صورتی خریده بود    بابا مجیدم زنگ میزد می گفت مواظب دخترم باش!!!   ایشالا خوشبخت بشی عزیزم     ...
14 اسفند 1390

پنجشنبه و جمعه

بلاخره خونه ما هم تکونده شدددددددددددد  طی دو روز با همت مامان جون و خاله اینا + نرگس جون خونه ما تمیز شد و منتظر عید!!!   امیدوارم خسته نشده باشی فندوووووووق جونم -گرچه من زیاد کار نکردم-   *** امروز عصر رخ نمایی از کوچولوی دوست داشتنی ام   ...
13 اسفند 1390

خونه تکونی ی مامانِ تنبل

دیشب مامان جون و خاله اینا اومدن خونمون کـــ امروز خونه تکونی رو شروع کنن منم صبح اومدم شرکت ...   ای تنبل ...............   فندوووووووووقی مامان جون دیشب صدای قلب کوچولوت رو حتی بابام هم شنید ، دورت بگردم   ایشالا قلب پاکت    همیشه سالم و پرقدرت تو سینه ات بتپه عزیزم   *** شنبه سونوی تعیین جنسیت       ...
11 اسفند 1390

صدای قلب فندوووووووقم

دیروز با خاله رفتیم بیمارستان همه چی خوب بود خدا رو شکر صدای قلبتو شنیدم ... الهی فدات بشم محکم و با قدرت میزد خدایااااااااااااااااااااااااا شکرررررررررررررررررررررت     برات 3 تا کتاب رنگ آمیزی گرفتم  آشنایی با الفبا آشنایی با میوه ها آشنایی با حیوانات   خاله شیرین می گفت از الان این کتابارو می گیری فکر کنم 5 ساله شه باید براش رمان بخری الهی قربون اون قلب کوچولوت  بشم عزیزم ...
8 اسفند 1390

جواب آز

پنجشنبه بعد از شرکت رفتم جواب آز غربالگری رو گرفتم من کـــ چیزی سردرنیاوردم باید ببرم خانوم دکتر ببینه ولی ایشالا کـــ همه چی خیره   صبح با بابایی رفتیم بیمارستان ولی چیزی جز 2 ساعت تو ترافیک بودن  عایدمون نشد گفتند باید تلفنی وقت بگیریم ..............   راستی من و بابایی سر جنسیت شما شرط بستیم   من می گم فندوووووووق دختره   بابا مجید می گه فندوووووق پسره     سر یــ شام تو رستوران سنتی     *** هر جنسیتی کـــ داشته باشی خیلی دوستت دارم عزیز مامان - قربون اون دست و پای کوچولوت بشم من ، خودِ خودِ من **** &nbs...
29 بهمن 1390

یه تهدید کاملا جدی

د یشب بعد از 3 روز دوباره بالا آوردم ...  بــ بابا مجید گفتم بزار این فندوووووووووووق بدنیا بیاد ، اینهمه بــ خاطرش دارم اذیت می شم اگه حرفامو گوش نده از گوشش می گیرم بابا مجید: دلت میاد؟ : اگه حرف گوش نده آره ............ بابا مجید: از چه سنی؟ : 3-4  سالگی بابا مجید: خب بچه اس نمی فهمه کــــــــــ : من نمی دونم       فندوووووووووق جونم عزیزم این یــــ تهدید جدیه ها اااااااااااااااااااااااا مامان جون!!! ...
24 بهمن 1390

آز غربالگری

امروز صبح با بابا مجید رفتیم "آزمایشگاه آبان"  برای آز غربالگری ازم خون گرفتن و قرار شد هفته دیگه جوابشو بدن ایشالا همه چی خوب و خیر پیش بره فندووووووووق جونم راستی قراره خونه بخریم - اگه خدا بخواد و حتمی شد خبرشو بهت میدم گلم ... دوستت دارم     ...
20 بهمن 1390